counter create hit تقابل بر سر غنی‌سازی؛ نبردی فراتر از سانتریفیوژ و اعداد | خط قرمز و گره هسته‌ای کجاست؟
۲۰ خرداد ۱۴۰۴ - ۲۱:۰۶
کد خبر: ۴۱۶۲۹۴
از میز مذاکرات تا بازدارندگی؛ جمهوری اسلامی در مسیر بازنویسی نقش خود در نظم جهانی؟

تقابل بر سر غنی‌سازی؛ نبردی فراتر از سانتریفیوژ و اعداد | خط قرمز و گره هسته‌ای کجاست؟

تقابل بر سر غنی‌سازی؛ نبردی فراتر از سانتریفیوژ و اعداد | خط قرمز و گره هسته‌ای کجاست؟
در دل گفت‌وگوهای پیچیده و فرسایشی میان ایران و ایالات متحده، آن‌چه به‌ظاهر یک مناقشه فنی درباره سطح غنی‌سازی اورانیوم به‌نظر می‌رسد، در واقع بازتابی از یک نزاع عمیق‌تر بر سر معنا، روایت و جایگاه است. اصرار واشنگتن بر توقف کامل چرخه غنی‌سازی، در تقابل با ایستادگی ایران بر ادامه راهی که آن را دستاوردی تاریخی و نمادین می‌داند، به بن‌بستی ختم شده که فراتر از محاسبات دیپلماتیک، باید آن را در لایه‌های پنهان‌تر قدرت، ادراک، و روایت‌شناسی جست‌وجو کرد. اینک، در آستانه دور ششم مذاکرات، نه فقط آینده گفتگوها که چگونگی بازتعریف نقش ایران در نظم جهانی، در گرو فهم درست همین شکاف روایی است.
امین خاکستر

سرویس سیاسی خرداد: در هر پرونده بین‌المللی، یک سطح رسمی و آشکار وجود دارد و یک سطح نادیده و زیرپوستی؛ و آنچه بیشتر در ویترین نمایش داده می‌شود، همیشه همه‌ی ماجرا نیست. در آستانه دور ششم گفت‌وگوهای هسته‌ای غیرمستقیم ایران و آمریکا، ورای آنچه بر میز مذاکره می‌گذرد، لایه‌هایی پنهان و کمتر دیده‌شده در روایت این بحران به چشم می‌خورد؛ لایه‌هایی که نه صرفاً فنی‌اند، نه صرفاً سیاسی بلکه در بطن خود حامل نشانه‌هایی از نبرد هویتی، توازن قدرت و کشمکشی بر سر بازنویسی نقش ایران در نظم بین‌المللی هستند. درواقع در همین لایه‌های پنهان است که درمی‌یابیم، غنی‌سازی اورانیوم دیگر فقط مسئله‌ای تکنولوژیک نیست، بلکه بخشی از زبان گفت‌وگو و مقاومت توسط یک قدرت منطقه‌ای است.

به گزارش خرداد؛ از منظر جامعه‌شناختی، فناوری هسته‌ای در ایران به پروژه‌ای فراتر از دانش و تکنیک بدل شده است. در ذهن اجتماعی ایرانی، به‌ویژه پس از دهه‌ها مواجهه با سلطه، تحقیر و تحریم، این فناوری به نشانه‌ای از خودکفایی و استقلال بدل شده است. غنی‌سازی، در این روایت بازتابی از خاطره مقاومت و بازتولید کرامت در قالبی علمی و صنعتی است. به همین خاطر، هرگونه فشار برای توقف آن، ولو در قالب گفت‌وگو صرفاً محدود به حوزه فنی باقی نمی‌ماند، بلکه به مثابه تعرضی به هویت حکمرانی و حق تعیین سرنوشت تلقی می‌شود.

با این حال، طرف مقابل این روایت رویکردی دارد که تناقض درونی آن قابل چشم‌پوشی نیست. آمریکا و متحدانش، به‌ویژه در سایه لابی‌های مؤثر اسرائیلی، از سویی بر طبل گفت‌وگو و تفاهم می‌کوبند و از سوی دیگر با اصرار بر توقف کامل چرخه غنی‌سازی نوعی از تحکم یک‌جانبه را پیش می‌برند که فضای واقعی مذاکرات را تنگ می‌کند. وزیر خارجه آمریکا اخیراً گفته بود: «ایرانیان برنامه غنی‌سازی را وقار و غرور ملی خود می‌دانند، اما به باور ما این برنامه آن‌ها را به کشوری در آستانه هسته‌ای شدن تبدیل می‌کند.» در این عبارت، نوعی نارضایتی از مقاومتی نهفته است که حاضر نیست به‌راحتی در قالب‌های از پیش‌تعیین‌شده نظم غربی جای بگیرد.

ایران، در پنج دور مذاکره گذشته، بارها اعلام کرده که آماده گفت‌وگو در چارچوب حفظ غنی‌سازی و اعتمادسازی زیر نظر آژانس بین‌المللی انرژی اتمی است؛ اما اصرار آمریکا بر توقف کامل این چرخه، آن‌هم بدون ارائه هیچ ضمانت عملی یا امتیازی متقابل، عملاً مسیر مذاکره را به بن‌بست کشانده است. مقامات ایرانی تصریح کرده‌اند که ادامه این مسیر، بدون تغییر نگرش طرف مقابل، ممکن است گفت‌وگوها را به پایان برساند. در این شرایط، دور ششم نه فقط یک مرحله دیپلماتیک بلکه شاید واپسین شانس برای جلوگیری از بازگشت به تقابل مستقیم باشد.

این درحالی‌ست که برخی مقامات آمریکایی، مانند دونالد ترامپ در اظهارات اخیر خود از "تهاجمی‌تر شدن رفتار ایران" ابراز تعجب و ناامیدی کرده‌اند. او گفته است: «ایران در مذاکرات بسیار متفاوت از قبل رفتار می‌کند. فردا دوباره ملاقات داریم، ببینیم چه خواهد شد.» اما آیا این تغییر رفتار واقعاً تهاجمی است یا صرفاً اعلام این واقعیت که گفت‌وگو در خلأ اعتماد و احترام متقابل نمی‌تواند ادامه یابد؟

واقعیت آن است که در ساختار فعلی نظم جهانی، گفت‌وگوها همواره میان "قدرت‌های برتر" و "کشورهای تابع" تعریف می‌شود. اما جمهوری اسلامی، با تمام چالش‌هایش تلاش کرده تا از این ساختار تبعیت نکند. مقامات ایرانی بارها تأکید کرده‌اند که غرب باید از نگاه خودبرتربینانه‌اش دست بکشد. آنها تاکید می‌کنند که نمی‌توان با این پیش‌فرض به مذاکره آمد که فقط یک طرف باید امتیاز بدهد. اگر غرب خواهان یک زیست مشترک و منافع دوجانبه است، باید قدرت ایران را به رسمیت بشناسد.

در دل این مناقشه، چرخ غنی‌سازی در ایران تنها نماد تولید سوخت یا دانش فنی نیست؛ بلکه بازتابی‌ست از مسیری که ایران برای تثبیت نقش منطقه‌ای‌اش طی کرده است. این فناوری نتیجه تلاش نسلی از دانشمندان و متخصصانی است که برخی‌شان در مسیر آن جان باختند. ادامه فشار برای توقف این چرخه، خواسته یا ناخواسته، به جامعه چنین سیگنالی می‌دهد که دستاوردهای پرهزینه باید کنار گذاشته شوند تا ساختار برتری قدرت‌های غربی بازتولید شود. این‌جاست که ماجرا به جنگ روایت‌ها بدل می‌شود؛ روایتی که در آن ایران نمی‌خواهد صرفاً بازیگر منفعل صحنه باشد.

آنچه در ظاهر، تغییر لحن یا تأخیر خوانده می‌شود، شاید چیزی فراتر از تاکتیک یا اتلاف وقت باشد. در واقع، آنچه غرب تعجب‌برانگیز و ناامیدکننده می‌خواند، ممکن است در منطق بازیگران دیگر، صرفاً بازی با دست بازتر باشد. ایران، پس از پنج دور مذاکره که جز تکرار مطالبات یک‌جانبه نتیجه‌ای نداشته، تصمیم گرفته است موضعی شفاف‌تر و عزتمندانه‌تر اتخاذ کند؛ موضعی که در آن ادامه گفت‌وگو تنها زمانی معنا دارد که طرف مقابل نیز برای تفاهم دوجانبه آماده باشد، نه صرفاً برای تحمیل معادلات قدرت قدیمی.

اگر در گذشته، تهران تلاش می‌کرد با زبان نرم‌تری راهی برای حفظ چرخه غنی‌سازی در چارچوب توافق پیدا کند، اکنون با آشکار شدن نیات برخی گروه‌های فشار و فقدان انعطاف در کاخ سفید، زبان دیپلماسی نیز به‌ناچار تغییر لحن داده است. این تغییر، نه تهاجمی‌ست، نه قهرآمیز؛ بلکه بیانی از آن واقعیت است که گفتگو نمی‌تواند یک مسیر یک‌طرفه باشد، جایی که فقط یکی از طرف‌ها باید عقب‌نشینی کند و دیگری همچنان بر مواضع پیشین خود پافشاری نماید.

با این‌همه، وضعیت هنوز کاملاً قفل نشده است. برغم بدبینی‌ها، نشانه‌هایی وجود دارد که گزینه نظامی از روی میز برداشته شده و هنوز امکان یافتن راه‌حلی میانه باقی‌ست. این راه‌حل، شاید در همان پیشنهادی نهفته باشد که ایران بارها بر آن تأکید کرده: حفظ سطح مشخصی از غنی‌سازی، در چارچوب شفاف و تحت نظارت آژانس. مسیری که نه‌تنها ظرفیت هسته‌ای را محدود می‌کند بلکه می‌تواند مقدمه‌ای برای بازسازی اعتماد و کاهش تنش باشد، اگر طرف مقابل نیز از منطق فشار خارج شود. بنابراین می‌توان با صراحت هشدار داد که ادامه اصرار آمریکا بر توقف غنی‌سازی و از سویی تهدید به فعال کردن مکانیسم ماشه، بی‌آنکه به ساختار قدرت و روایت‌های بنیادین درون نظام توجه شود، نه‌تنها مسیر دیپلماسی را مسدود می‌کند بلکه می‌تواند به افزایش تنش، تصمیمات رادیکال‌تر و تشدید رفتارهای تقابلی منجر شود.

گفت‌وگوها زمانی معنا دارد که هر دو طرف برای شنیدن آمده باشند، نه فقط برای دیکته کردن. اگر غرب واقعاً به دنبال ثبات و تفاهم است، باید بپذیرد که امنیت با سلطه تفاوت دارد و احترام متقابل، نخستین گام در هر مذاکره واقعی‌ست. جمهوری اسلامی ایران برخلاف بسیاری از تحلیل‌های تقلیل‌گرا، نه برای انزوا، که برای اثبات حق خود و زنده نگاه داشتن هویت مستقل خود و حتی بقا در بازی قدرت باقی مانده است؛ و چرخ غنی‌سازی در این میان نماد ایستادگی در برابر روایت‌هایی‌ست که هنوز هم می‌خواهند بگویند چه کسی اجازه دارد چه چیزی باشد، و چه کسی نه. غنی‌سازی امروز تبدیل به یکی از آخرین سنگرهای تثبیت روایت جمهوری اسلامی ایران در مواجهه با غرب شده است؛ سنگری که از دید نظام، سقوط آن به معنای فروپاشی تدریجی خطوط قرمز و نظم درونی خواهد بود. تجربه مذاکرات گذشته نشان داده که هرگاه نظام حس کند تلاش برای تغییر در معادله قدرت درون‌زا یا حذف سازوکارهای بقای آن قدرت در حال پیگیری است، تمایل به خروج از میز مذاکره افزایش یافته است. هرگونه نادیده‌گرفتن این واقعیت‌ها توسط بازیگران، هزینه‌هایی به مراتب بیش از شکست مذاکرات در پی خواهد داشت.

اسنپ دکتر صفحه خبر
پرواز بیتاسیر
کارن تجارت
خرید آنلاین
عی بابا صفحه خبر
ویزا کانادا
اکومگ2
اکومگ2
اکومگ2
اکومگ2
اکومگ2
اکومگ2